ملک دینار غز

    1. غزها در کرمان خرابی‌های زیادی به بار آوردند و در حالی که آن دیار دچار قحطی بود به آنجا یورش بردند. زمانی که غزها به کرمان یورش بردند حکومت سلجوقیان کرمان یا (آل قاورد) در کرمان حکومت می‌کردند. در همین زمان تورانشاه کشته می‌شود و بعد از او مبارکشاه آخرین حاکم آل قاورد رو ی کار می‌آید.

      غزها طائفه‌ای از ترکمانان مسلمان در شهرهای ماورالنهر بودند. آنگاه که قراختاییان سرزمین ماوراءالنهر رابه تصرف خود درآوردند و آنها را از آن دیار بیرون راندند؛ غزها در قالب گروه‌های بزرگ به سوی خراسان رفتند و در چراگاه‌های نزدیک ختلان دراطراف بلخ ساکن شدند.[۱] براساس منابع بیزانسی ترکان غز را و منابع روسی آنان را نوشته‌اند که از اولی نام (آغوز) و از دومی نام (ترک) پدید آمده است.

      درزمان سلطنت سنجر غزها امیرانی مثل دینار، بختیار، طوطی، ارسلان، جغز و محمود داشتند که دوستدار سنجر بودند.

      غزها علیه مالیات سنگینی که حکومت سلجوقی از آنها طلب می‌کرد دست به شورش زدند و سپاه بزرگ سلطان سنجر را شکست دادند و غزها به تمام خراسان یورش بردند و به ظلم و جنایتی دست زدند که تا آن زمان کسی ندیده بود.[۲]

      ملک دینار

      ملک دینار در سال ۵۸۱ هجری از دست سلطان شاه که به سرخس حمله کرده بود فرار کرد و به کرمان رفت. سپاه کرمان توان مقاومت را نداشت. ملک دینار شهر کرمان را بدست آورد و در مدت هشت سال حکومت او آرامش به کرمان بازگشت. ملک دینار بدون غارت و جنگی شهر بردسیر و خبیص اطراف آن را فتح کرد.

      ملک دینار از خاتون کرمانی دختر ملک طغرل و عمهٔ محمدشاه خواستگاری کرد. او همچنین به دیدار پادشاه جزیره قیس رفت پادشاه قیس برای وی هدایای با ارزشی فرستاد. لشکر غز چند مرتبه علیه ملک دینار توطئه کردند. در زمان او فرزندان مجاهد شورش کردند و ملک با آنان درگیر شد و دینار کوبنان جیرفت هرمز و قلعهٔ منوجان را گرفت. ملک دینار وزیرش خواجه جمال را عزل کرد و ناصح الدین را وزیر خود کرد.

      ملک دینار در سال۵۹۱ براثر بیماری سرسام درگذشت.[۳]

      علاءالدین فرخ‌شاه

      علاءالدین فرخ‌شاه برجای پدر نشست و تمام خزانهٔ پدر را خرج کرد. علاءالدین فرخ‌شاه از غزها نفرت داشت و همسر ملک دینار احتمالاً دختر ملک موید و خواهر طغان‌شاه بعد از مرگ ملک دینار به قتل رسید.

      امیر عزالدین زکریا با غزها دربافت بود به خدمت فرخ‌شاه رغبت نشان داده ونام اتابکی بر وی نهاد و چند سرهنگ که برگزیده پدرش بوده نیز خدمت او بودند و در زمان او سرهنگ شدند و دست به شمشیر بردن رواج یافت.

      در زمان حکومت وی سرهنگان وزیرانش و خواصش را گرفتند و برخی را کشتند و برخی دیگر را زندانی کردند به فرخ‌شاه گفتند که این افراد فساد کردند.

      فرخ‌شاه در زمان ملک دینار به نوا (گروگان) به خوارزم فرستاده بود. از دست سرهنگان به ولایت خوارزم رفت و ارسلان شاه نوهٔ خوارزمشاه به کرمان روی آورد با لشکر تمام به کرمان رفت و سپاه غز با شنیدن آمدن سپاه خراسان به بیابان زنوقان رفتند و ارسلان‌شاه باشنیدن این خبر و مرگ فرخ‌شاه در کرمان به خوارزم بازگشت. سرهنگان خزینه و انبار ملک دینار را به جانب خراسان و خوارزم فرستادند. انواع تحف و اسب‌های تازی را به خدمت خوارزمشاه و پسرش ملک خان (که در نیشابور بود) می‌فرستادند[۳]

      عجم‌شاه

      عجم‌شاه پسر کوچک‌تر ملک دینار بود. ملک دینار سپهسالاری داشت به اسم شجاع الدین سرهنگچه که مردی جلد بود و ملک او را بسیار دوست داشت. او را با چند سرهنگ در خدمت پسرش عجم‌شاه به بم فرستاد و وقتی ملک دینار مرد و فرخ‌شاه ملک شد بین سرهنگ‌های بم اختلاف افتاد سرهنگچه عجم‌شاه را به قلعه بردند و بین سرهنگان جنگ درگرفت. در نتیجه سکه و خطبه به نام خوارزم زدند و با غزها جنگیدند و سرهنگچه عجم‌شاه را در خانه‌ای محبوس داشت.

      از طرف خوارزم دو امیر به شحنگی بردسیر و بم آمدند و مصاحب شان قاضی کرمان بود.[۳] و میان ترکان شهر اختلاف افتاد و فتنه‌ای عظیم افتاد خوارزمشاه بردسیر را گرفت و پسر کوچک‌تر خود هندو خان را همراه با امیر نصرت که ولایت و امارت زوزن را داشت وبا لشکر تمام که عنوان اتابکی ارسلان خان داشت به خدمت او فرستاد و شهر بردسیر را گرفتند و فرخ‌شاه را از شهر بیرون کردند و امیر زیرک بلجک را آوردند عنوان ملکی دادند. در سال ۵۸۶ که نه لشکری داشت نه خراجی داشت.[۳]

      در سال ۵۸۷ دوبار غزها بر بردسیر و به دو فرسنگی حصار شهر رسیدند اما نتوانستند شهر را بگیرند و میان امیر زیرک و آلب ارسلان اختلاف افتاد و به عادت قدیم آلب ارسلان تلاش به قتل امیر زیرک کرد و موفق شد او را بکشد.[۴]

      جلال الدین الوزرا

      جلال الدین الوزرا با سپاهی بزرگ از طرف خراسان به سمت کرمان آمد اتابک نیز با او ارتباط برقرار کرد و غزها به حصار خواهران (سه خواهر) رفتند و چند روز مقاومت کردند چون غزها به وقت فرار هرچه از غلات در کرمان بود را به تاراج بردند و چون محاصره به زمستان کشیده شد به مردمان کرمان سخت گذشت. جلال الدین الوزرا رفت و حسام الدین عمر از خوارزم به حکومت کرمان آمد و خواجه رضی زوزنی به طرف خراسان فرار کرد.

      جلال‌الدین الوزرا در کرمان ماند در بردسیر وکرمان آبادانی بسیار کرد. حسام الدین عمر از جانب خراسان به کرمان آمد و جلال‌الدین الوزرا حاجبی رابه او سپرد و به خانهٔ خود رفت.[۵]

      حسام الدین عمر نگهداری ملک را بخوبی نمی‌دانست و وقتی او به کرمان رسید خواجه رضی از کرمان فرار کرد و به زوزن رفت. سپاه غز وقتی حاجب کرمان را ضعیف دیدند دوباره قصد کرمان کردند. در سال ۵۹۰ به سوی کرمان رفتند در زمان محاصره حاجب عمر مرد و پسرش که جانشین او شد مانند پدر در نگهداری ملک بی تجربه بود و سپاه غز خرابی‌های بسیاری وجود آورد چنان شد که فقط ناصح الدین وچند سرهنگ ماندند.

      در زمستان ۵۹۰ که پسر حسام الدین عمر در شهر بود و غز بر شهر خرابی‌های بسیار آورده بود امرای ایگ بر عزم طلب ملک کرمان کردند و دفع غز به کرمان از طرف جیرفت رفتند. امیر قظب الدین مبارز و برادرش امیر نظام الدین محمود با سپاهی ده هزار نفره سواره و پیاده از ایگ به راه جیرفت رفتند. امیرنظام الدین از قبل به ملک کرمان چشم داشته. لشکر ایگ به غزها حمله کردند و غزها از دروازهٔ بم رفتند و با لشکر ایگ مواجه شد و ایگ‌ها پیروز شدند و مالها از غزها گرفتند و ثروت زیادی از این پیروزی نصیب ایگ‌ها می‌شود.[۶]

      نظام الدین در دوران پادشاهی خود هرچه در دیوان و خزینه بود را خرج کرده بود و دیگر هیچ چیزی باقی نمانده بود و اصحاب دیوان تنها راه و چاره را گرفتن پول از رعیت دیدند و به مردم سختی زیادی دادند تا پول از آنان بگیرند. در نتیجه مردم بعد از گذشت یک سال که ظلم نظام الدین را تحمل کردند و بعضی از مردم هم شهر را ترک کرده بودند؛ شبانه به سرای او حمله کردند. در این شب به سه جا نامه نوشتند از آنها برای آمدن بجای نظام الدین دعوت کردند: به سیرجان، به غز و به خواجه جمال در طبس. آن سه هم که طمع کرمان را داشتند دعوت را قبول کردند.[۷]

      در تمام این مدت عجم‌شاه پسر ملک دینار در خوارزم بود اما تصمیم گرفت به غزها ملحق شود با آنان به کرمان رفتند. مردم کرمان غز را ترجیح دادند و قلعه را عجم‌شاه تسخیر کرد. درابتدا غز اصرار بر کشتن نظام‌الدین داشتند ولی عجم‌شاه، جانِ نظام‌الدین را نجات داد و در ظاهر شخص دیگری را کشت که شبیه به نظام‌الدین بود. از طرف فارس شخصی آمد و نظام‌الدین را طلب کرد و عجم‌شاه هم نظام‌الدین را تحویل داد.[۸]

      درسال ۶۰۰ رسولی از طرف فارس آمد و خراج خواست اما غز قبول نکردند. عزالدین فضلون که فرستاده از فارس بود با پانصد سوار آنجا آمده بود بعد از اطاعت نکردن غز از خراج، چند وقت اصرار کرد و درون قلعه ماند. از طرف فارس کمک آوردند بعد از مدتی تبدیل به لشکری عظیم شد که غزها با دیدن این جمعیت صلح کردند و شهر از غزها خالی شد و سپاه فارس شهر را گرفت.[۹]

      جستارهای وابسته

      منابع

    2. محمد بن ابراهیم خبیص، باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۱۵.
    3. حلمی، احمد کمال الدین. دولت سلجوقیان. قم: پزوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۳. ۵۳.
    4. باستانی پاریزی، باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۲۰۷.
    5. محمد بن ابراهیم خبیص، باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۱۹۷.
    6. محمد بن ابراهیم بن خبیص، باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۲۱۰.
    7. محمدبن ابراهیم خبیص، باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۲۰۰.
    8. محمد بن ابراهیم خبیص، باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۲۰۶.
    9. باستانی پاریزی. سلجوقیان و غز در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴. ۲۰۷.

باستانی پاریزی. سلجوقیان و غزها در کرمان. تهران: کوروش، ۱۳۴۴

نمایی زیبا از مرمّت و بازسازی قلعه تاریخی منوجان+فیلم

 

 

 

 

         

 

نمایی زیبا از مرمّت و بازسازی قلعه تاریخی منوجان+فیلم

مروری بر تاریخچه منوجان

تاریخچه

تاریخچه منوجان:

منوجان یکی از شهرستانهای دوازده گانه استان کرمان است که در 430 کیلومتری جنوب غربی استان در دشتی گرم و مرطوب و نسبتا"وسیع واقع شده است منوجان از دیر باز تا امروز دیاری آباد و معمور بوده است و سابقهای طولانی دارد به طوری که قدمت آنرا به قبل از اسلام منسوب می نماید .

از منوجان در متون واسناد تاریخی نام برده شده و آنرا به نامهائی چون منوجان ، مینوجان ، منوقان ، منوگان ، منوجیان و منونجان ثبت و ضبط کرده اند و همانگونه که از ظاهر نامهای فوق بر می آید همه آنها مشتق از یک مصدر و خانواده هستند که آن مینوی جهان است و این منطقه به جهت این که در بعضی از ماههای سال دارای آب و هوای خشک و مطبوع است به مینوی جهان مشهور است.

منوجان به روایت تاریخ:

درباره منوجان و اوضاع تاریخی آن مطالب و منابع مدون و منظمی در دست نیست و تنها در بعضی از کتابهای تاریخی و سفرنامه های سیاحان و محققان به طور پراکنده و مختصر اشاره هائی شده است مثلا" می توان به کتاب احسن التفاسیم فی معرفته الاقالیم نوشته عبدا... بن مقدسی جهانگرد عرب اشاره کرد که در سده چهارم هجری ، منوجان را دیاری آبادان معرفی کرده که مردمان شهرهای دیگر برای دیدنش بدانجا روی می آورده اند . وی همچنین به اوضاع خوب بازرگانی و تجاری آنجا اشاره کرده و می گوید :

منوقان بصره کرمان آذوقه خراسان:

منوقان خود در دو سوی دره خشک کلان جا دارد یکی کونین و دیگری زامان نام دارد در میان آن دو دژی و جامعی هست قلعه ای که مقدسی بدان اشاره کرد هنوز پا برجاست و بین دو قسمت "کونین" و "زامان" واقع شده اما از مسجدی که " سیان" نام داشته اثری باقی نمانده است .

قلعه منوجان :

قلعه منوجان که اکنون رو به ویرانی می رود یادگاری است از عهد ساسانیان و به پندار ساسانیان آن ناحیه معمار قلعه های بم و کهنوج و منوجان یک نفر بوده است و هر روز سه هزار نفر کارگر از محل کوره آجرپزی که اکنون آثار آن در حدود سه کیلومتری قلعه پیداست می ایستادند و آجرها را دست به دست می کردند تا به پای قلعه می رسیده است و بدین سان قلعه و باروئی مستحکم و استوار که در دورانهای گذشته جان پناه و ماوای مهم و معتبری برای اهل آن منطقه به شمار می رفته ، ساخته شده است .

قلعه منوجان در اعصار و ادوار گذشته مورد تهاجم و تجاوز اقوام و طوایف زیادی قرار گرفته با این همه تا سده اخیر آباد و مورد استفاده بوده است . سرپرسی سایکلین ، ژنرال وسیاح انگلیسی که در دهه اول قرن بیستم از این قلعه دیدن کرده در سفر نامه اش ( ص 1324 ) چنین می آورد :

قلعه منوجان با وجود آنکه در این ایام رو به خرابی نهاده باز از قلاع مستحکم به شمار می رود چون این قلعه در سرحد بشاگرد واقع گردیده بود بلا شبهه خرابه های آن شاهد واقعیات متعدد و مهمی بوده است .

منوجان گاهی عرصه تاخت و تاز طوایف و اقوام بیگانه قرار گرفته و شاهد چپاول غارتگران بسیاری بوده است به طوری که در تاریخ مضبوط است در سال 357 هجری مردم جیرفت و منوجان به دست تیغ عضدالوله دیلمی قلع و قمع شده اند و همچنین در زمان فتنه و آشوب طوایف غز به سال 586 هجری ملک دینار سپاهی به قصد فتح قلعه منوجان بدان ناحیه گسیل داشت و آنجا را مفتوح کرد و غنائم زیادی به چنگ آورد و اهل قلعه را از تیغ گذارانید . همچنین به سال 769 هجری منوجان شاهد لشکر کشی قوم دیگری بود شاه عباس با سپاهی مجهز روانه جیرفت شد و قلعه منوجان را که حدود سه ماه در محاصره بود با مذاکره و پا در میانی تسلیم لشکریان خود کرد دیری نپایید( سال 787 هجری ) که شکست سهمگین و سختی از ناحیه ( سلطان ابو یزید ) متوجه منوجانیان شد .

منوجان در دوره گورکانیان نیز برای چندمین بار مورد تجاوز ترکتازیهای قومی دیگر قرار گرفت و در سال 789 هجری لشکر امیر ایدکو و محمد شاه سلغری این منطقه را غارت کردند ، منوجان از حمله افغانها نیز در امان نماند و افغانها و جرمانها در حمله به کرمان قلعه منوجان را به تصرف خود در آوردند .

منوجان در دوره حکومت شاه شجاع در سال 789 به جهت انتقام عصات جرمان و اوغان به جیرفت براند امرای عاصی خبر یافتند همگی در بلوک رودبار مجتمع شده و قلعه منوجان را که از قلاع محکمۀ مملکت کرمان است محکمه کردند شاه شجاع از جیرفت عنان عزیمت به جانب رودبار منعطف گردانید مدت مقابله و مقاتله سه ماه امتداد یافت و قلعه منوجان مفتوح نگردید اما بسیاری از مردم جرمان و اوغان را که در آن کوهستان مشهور به کوه شهری منزل داشتند غارت کردند الحاصل بعد از رسل و رسایل و سعی مولانا عبدالعزیز شیخ الاسلام کرمان روسای طایفه جرمانی و اوغانی از قلعه منوجان بیرون آمده به حضور شاه شجاع مشرف گردیده نوازش یافتند .

استاد باستانی پاریزی در آسیای هفت سنگ چنین می نویسد ملک دینار پس از چند سال که جای پای خود را مستحکم کرد مثل همه مستبدان و دیکتاتورها و همچون بنایان که پس از اتمام بنا نخستین کارشان این است که چوب بست را بردارند اول کارش آن بود که اولاد مجاهد کوه بنانی را هر چند که خودشان او را دعوت کرده بودند از میان برداشت آنگاه به نواحی گرمسیری پرداخت نام زرخرابی و اسب تازی شنید در ماه آذر 586 ( شوال ) 1190 میلادی به جیرفت رسید و ملک دینار در باب زر بر مادر و پدر خود رحمت نکردی و از قول او گفته اند : اگر من درستی زر در پیشانی پسر خویش ببینم او را بشکافم و زر بیرون آورم سپس قصد قلعه منوجان کرده و قلعه آنرا به رسوائی تمام بگشاد و فتحی مشتمل بر قتل و احراق و شکنجه و ارهاق دم روی نمود .

احمد علی خان وزیری مولف کتاب جغرافیای کرمان مینویسد : مینوی جهان که محققا آن را مینوی جهان می نامند از قلاع محکم و قریه است که در زمان ساسانیان ساخته شده است وی همچنین می نویسد در بعضی از تواریخ نام این قلعه را دیده ام که سلاطین بعضی از مهمترین را به این قلعه می فرستادند در سنه 1320 به حکم ابراهیم خان ظهیرالدوله حکمران کرمان توپی از آن قلعه به گواشیر آوردند .

24 پوند به رنگ سیاه در میدان توپخانه بر روی خاک انداخته بودند که می توان نتیجه گرفت که قلعه منوجان دورترین نقطه در این ناحیه بوده است که برای حبس و زندان مجرمین و مقصرین استفاده می شده است و آلات جنگی مهمی که در آن نگهداری می شده است اهمیت استراتژیک آن را می رساند چونکه قلعه منوجان در مرکز واقع گردیده و بر تمامی دشتها و اطراف خود تسلط کامل دارد .

احتمالا از روی همین قلعه دشمنان خود را نشانه می گرفتند و یا عبور و مرور کاروانها را زیر نظر داشته اند قلعه منوجان در فواصل بین قرون سوم تا پنجم یک بار مرمت و باز سازی شده و در قرن هفتم مورد تاخت و تاز غزان قرار گرفت دلیل این حملات مستقر بودن قبایل اوغان و جرمان در این منطقه بوده که از دست ملک دینار به تنگ آمده و از کرمان به این نواحی پناه آورده بودند .

حدود صد سال پیش ریاست بلوک رودبار که منوجان نیز یکی از آنهاست به دست دران خان بوده است و تا آن زمان این قلعه مسکونی بوده است .

محمد علی خان وزیری چنین می نویسد : ریاست این بلوک در رودبار شامل کهنوج که قدیما به کهنو پنجایت معروف بود ، گلاشکرد که به دست بلاش اشکانی ساخته شده ، جغین ، منوجان ، نظم آباد و بیژن آباد کوهستان متصل به میل فرهاد و کوه نمداد که از محله های شرقی رودبار است . 150 سال است که با طایفه ای که از خراسان آمده و در آنجا توطن نموده ان و بزرگ آنها امیر حسین خان نام داشت ، خلفا عن خلف رئیس این بلوک بوده ان یومنا امیر نورالدین خان پسر امیر سعید خان که از آن سلسله است در آنجا حاکم بوده است .

امیر نورالدین خان را دو پسر است پسر معروف او موسوم به دران خان ملقب به ضرغام که یک برادر دارد به نام چراغ خان .

به نقل از گلمحمد شجاعی یکی از افراد بومی منوجان ضرغام السلطنه دو پسر داشت به نامهای ضرغام الدوله و شهاب ، ضرغام السلطنه حکومت منوجان و اطراف منوجان چون نودژ ، تجدانو ، بجگان و دهکهان را بر عهده داشت و افرادی که در اداره حکومت او را همراهی می کردند عبارت بودند از : آصف المالک وزیری که مسئولیت ارسال گزارشات منطقه به دولت را به عهده داشته است و حاجی مراد ترکمان که وظیفه اش برقراری امنیت مناطق بوده و دیگری علی آزادی از مردمان منطقه نودژ که وظیفه اش جمع آوری مالیات و نگهداری از مالیاتها بود و افراد دیگری چون هیبت اوغان و کربلائی زبر معروف به کلی زبر از جمله کسانی بوده اند که همیشه همراه ضرغام بوده اند .

در این هنگام قشونی از قزاقها از تهران به سمت مناطق جنوبی ایران برای سرکوبی بعضی از سرانی که از دستورات دولت سرپیچی کرده بودند و سلاح های خود را به دولت تسلیم نکرده بودند عازم شدند که در این بین افرادی چون ضرغام السلطنه ، سعید خان مالکی و ابراهیم خان هم بودند که این افراد را اسیر کردند و به منطقه سرحد خاش در اطراف زاهدان بردند و در آنجا آنها را زندانی کردند ، ضرغام السلطنه بدلیل ثروتی که داشت توانست با پرداخت مقداری پول آزادی خود را به دست آورد ، سعید خان مالکی تا جمع آوری پول توسط بستگانش مدتی را در زندان به سر برد و بعد از پرداخت پول آزاد شد اما ابراهیم خان که صاحب مناطقی چون کلات و گو بود بدلیل عدم پرداخت پول بعد از اینکه مدت طولانی را در زندان بسر برد تیر باران شد .

ضرغام السلطنه بعد از آزادی بدلیل اینکه به اعتبار و حیثیت او توهین شده بود خود را در اتاقی در منزلش حبس کرد و وصیت نمود که بعد از مرگش او را در همین اتاق دفن کنند و چنین کردند بعد از مرگ ضرغام ، آصف المالک وزیری موقعیتی را که داشت از دست داد .

حاجی مراد ترکمان نیز که امنیت منطقه را بر عهده داشت جان خود را در همین راه از دست داد .عبدالحسین کامرانی و افرادش از مردمان منطقه مارز بودند که افرادی از مناطق رودان را با اموالشان به اسارت گرفته بودند و حاجی مراد به توصیه ی ضرغام برای نجات آنها به همراه هیبت اوغان عازم مسیری که کامران بود شدند و در درگیری که میان آنها روی داد حاجی مراد ترکمانی توسط افراد کامران کشته شد .

ضرغام السلطنه همسری از طایفه ی طاهر زهی کوستک میناب اختیار کرده بود که این زن بنا به دلایل نامعلوم بر سر سجاده نماز کشته شد و بستگان او به ضرغام مظنون شدند و ضرغام از ترس جان خود به منوجان آمد و طایفه ی طاهر زهی برای انتقام از ضرغام به سمت منوجان حرکت کردند و هیبت اوغان برای پشتیبانی از ضرغام به همراه گروهی از افرادش در مسیری که طاهر زهی ها می آمدند رفت و در کوههای اطراف تجدانو آنها را محاصره و پس از در گیری بین آنها طاهر زهی ها را شکست می دهد و آنها پا به فرار می گذارند و هیبت تا کوستک آنها را تعقیب می کند و در منطقه کوستک نیز بین آنها درگیری بوجود می آید که در این میان هیبت توسط طاهر زهی ها کشته می شود . ( این چکیده از سرگذشت ضرغام السلطنه و یاران نزدیک او بود گه چگونه درگذشتند و یا کشته شدند . )

شاید هم در آن روزگاران شاه پسند در میان واژگانی به درشتی دو هزار و پانصد سال شاهنشاهی کوروش و یا مستی ناشی از شبکه های سی و هفت دلاری نفت که خرج خرید ادکلن ها و لباسهای کریستین دیور و عیاشی های درباریان و نورچشمی ها در مؤسسۀ ژان کلود لندن می شد نام بردن از کوره دهی مثل منوجان به یک شوخی بیجا بیشتر شبیه بود تا معرفی یک فرهنگ و یک پیشینه تاریخی که برجسته ترین شاهد آن هم کلاتی بود و هست که آخرین بار مهیم خان مهیمی از فراز آن به آینده ای دور چشم می دوخت .

و امروز وقتی سفرنامه نویس رودبارزمین با دلی پر از امید ، یک حلقه فیلم خام کونیکایش را بر دکان مواد غذائی شهرک ماه کنگان خرج می کند و در گریزی به پیشینه ابهام انگیز این سرزمین ، خلفای عباسی را دور می زند و از دیلمیان و اردشیر ساسانی و قابوس شاه کوفجی گذشته و بعد از آتش سوزیهای سلجوقی و چپاول شاه شجاع مظفری سر از باغ امیر خان خیرخواه در می آورد و بعد از خوش و بشی با امیر خان تازه در می یابد که بله این ماه کنگان همان دشتی است که بازماندگان خسته لشکر اسکندر مدتی در آن آرمیده اند .